کد مطلب:149364 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:117

چرا ابا عبدالله اهل بیتش را همراه خود برد؟
یكی از مسائلی كه هم تاریخ درباره ی آن صحبت كرده و هم اخبار و احادیث از آن سخن گفته اند این است كه چرا ابا عبدالله در این سفر پرخطر اهل بیتش را همراه خود برد؟ خطر این سفر را همه پیش بینی می كردند، یعنی یك امر غیرقابل پیش بینی حتی برای افراد عادی نبود. لهذا قبل از آنكه ایشان حركت كنند تقریبا می شود گفت تمام كسانی كه آمدند و مصلحت اندیشی كردند، حركت دادن اهل بیت همراه ایشان را


كاری برخلاف مصلحت تشخیص دادند؛ یعنی آنها با حساب و منطق خودشان كه در سطح عادی بود و به مقیاس و معیار حفظ جان ابا عبدالله و خاندانش، تقریبا به اتفاق آراء به ایشان می گفتند: رفتن خودتان خطرناك است و مصلحت نیست یعنی جانتان در خطر است، چه رسد كه بخواهید اهل بیتتان را هم با خودتان ببرید. ابا عبدالله جواب داد: نه، من باید آنها را ببرم. به آنها جوابی می داد كه دیگر نتوانند در این زمینه حرف بزنند، به این ترتیب كه جنبه ی معنوی مطلب را بیان می كرد، كه مكرر شنیده اید كه ایشان استناد كردند به رؤیایی كه البته در حكم یك وحی قاطع است. فرمود: در عالم رؤیا جدم به من فرموده است: «ان الله شاء ان یراك قتیلا» [1] . گفتند: پس اگر این طور است، چرا اهل بیت و بچه ها را همراهتان می برید؟ پاسخ دادند: این را هم جدم فرمود: «ان الله شاء ان یراهن سبایا» [2] .

اینجا یك توضیح مختصر برایتان عرض بكنم: این جمله ی «ان الله شاء ان یراك قتیلا» یا «ان الله شاء ان یراهن سبایا» یعنی چه؟ این مفهومی كه الآن من عرض می كنم معنایی است كه همه ی كسانی كه آنجا مخاطب ابا عبدالله بودند آن را می فهمیدند، نه یك معمایی است كه امروز گاهی در السنه شایع است. كلمه ی مشیت خدا یا اراده ی خدا كه در خود قرآن به كار برده شده است، در دو مورد به كار می رود كه یكی را اصطلاحا «اراده ی تكوینی» و دیگری را «اراده ی تشریعی» می گویند. اراده ی تكوینی یعنی قضا و قدر الهی كه اگر چیزی قضا و قدر حتمی الهی به آن تعلق گرفت، معنایش این است كه در مقابل قضا و قدر الهی دیگری كار نمی شود كرد.

معنای اراده ی تشریعی این است كه خدا این طور راضی است، خدا اینچنین می خواهد. مثلا اگر در مورد روزه می فرماید: «یرید الله بكم الیسر و لا یرید بكم العسر» [3] .

یا در مورد دیگری كه ظاهرا زكات است می فرماید: «یرید لیطهركم» [4] مقصود این است كه خدا اینچنین دستوری داده است. این طور می خواهد، یعنی رضای حق در این است.

خدا خواسته است تو شهید باشی، جدم به من گفته است كه رضای خدا در شهادت توست. جدم به من گفته است كه خدا خواسته است اینها اسیر باشند؛ یعنی


اسارت اینها رضای حق است، مصلحت است و رضای حق همیشه در مصلحت است و مصلحت یعنی آن جهت كمال فرد و بشریت.

در مقابل این سخن، دیگر كسی چیزی نگفت یعنی نمی توانست حرفی بزند، پس اگر چنین است كه جد شما در عالم معنا به شما تفهیم كرده اند كه مصلحت در این است كه شما كشته بشوید، ما دیگر در مقابل ایشان حرفی نداریم. همه ی كسانی هم كه از ابا عبدالله این جمله ها را می شنیدند، این جور نمی شنیدند كه آقا این مقدر است و من نمی توانم سرپیچی كنم. ابا عبدالله هیج وقت به این شكل تلقی نمی كرد. این طور نبود كه وقتی از ایشان می پرسیدند چرا زنها را می برید، بفرماید اصلا من در این قضیه بی اختیارم و عجیب هم بی اختیارم، بلكه به این صورت می شنیدند كه با الهامی كه از عالم معنا به من شده است، من چنین تشخیص داده ام كه مصلحت در این است و این كاری است كه من از روی اختیار انجام می دهم ولی بر اساس آن چیزی كه آن را مصلحت تشخیص می دهم. لذا می بینیم كه در موارد مهمی، همه یك جور عقیده داشتند، ابا عبدالله عقیده ی دیگری در سطح عالی داشت؛ همه یك جور قضاوت می كردند. امام حسین علیه السلام می گفت: این جور نه، من جور دیگری عمل می كنم. معلوم است كه كار ابا عبدالله یك كار حساب شده است، یك رسالت و یك مأموریت است. اهل بیتش را به عنوان طفیلی همراه خود نمی برد كه خوب، من كه می روم، زن و بچه ام هم همراهم باشند. غیر از سه نفر كه دیشب اسم بردم، هیچیك از همراهان ابا عبدالله، زن و بچه اش همراهش نبود. انسان كه به یك سفر خطرناك می رود، زن و بچه اش را كه نمی برد. اما ابا عبدالله زن و بچه اش را برد، نه به اعتبار اینكه خودم می روم پس زن و بچه ام را هم ببرم (خانه و زندگی و همه چیز امام حسین علیه السلام در مدینه بود) بلكه آنها را به این جهت برد كه رسالتی در این سفر انجام بدهند. این یك مقدمه.


[1] بحارالانوار، ج 44 / ص 364.

[2] بحارالانوار، ج 44 / ص 364.

[3] بقره / 185.

[4] مائده / 6.